Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-27@14:49:46 GMT

طلبه غواصی که به رضای مادر شهید شد

تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۱۰۴۶۴

طلبه غواصی که به رضای مادر شهید شد

خبرگزاری فارس – همدان، سولماز عنایتی: کنار دشت پرگل دامن مادر نشستم و دلتنگی‌های بخار شده و از دل بر آمده‌اش را چیدم، امان از لشکر تا دندان مسلح دلتنگی که امان شمارش از من ربود. گفتم تفال بزنم به چین و چروک‌های به هم دوخته شده چشمانش، می‌خندیدم و می‌خندید اما حافظ می‌دانست کدام بیت را هدیه حال دلش کند و فصل‌الخطاب کلام نگفته‌اش.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم»؛ ضیافتی شد از دشت پر گل و غزل و دلتنگی و هُرم نفس‌های داغ.

پهلو به پهلوی همین نفس‌های معطر به عطر لاله، یخ مهمان ناخوانده بودنم انگار آب شد و کار به گپ و گفت کشید، گپ و گفتی که من می‌گفتم و مادر گاهی با ریز کلامی و گاهی هم به نشان تایید سری تکان می‌داد و همه اسبابی شد برای گفتن «رضا دارم، از اول و ازلش رضا دادم که رفت».

تنها کلام ریسه شده از بیخ دلِ اناری‌اش «رضا دارم» است و همین سببی شد تا دست به دامن برادر و فرمانده و دوست شوم تا راز روزهای اوج گرفتن رضا را بدانم.

آقای فرمانده دستم را می‌گیرد و به روزهای غواصی غیوران ایران می‌برد درست ایامی که رضا پیدایش نبود؛ کریم مطهری، فرمانده گردان غواصی جعفر طیار گفت: «سه روزی بود که رضا را گم کرده بودیم، بحبوحه آموزش و غواصی‌های پی در پی؛ نبودش را اروند گواه می‌داد ولی خب بعد از سه روز  سَر و کله رضا با لباس غواصی پیدا شد.»

فرمانده به مادر اشاره کرد و لب گزید و آرام آرام زیر و بم صدایش را پنهان کرد، انگار بنا شد مادر نشنود ولی فرمانده بگوید، مراعات انارهای به خون نشسته دل مادر ‌را کرد و لاجرم با ایما و اشاره و پنهانی پنهانی پرده برداشت از رادمردی‌های غواص جوان جبهه‌ها «رضا پیدا شد، اما چه پیداشدنی، رضای عارف‌مسلک گردان جعفر طیار سه روز متوالی با لباس اسفنجی غواصی در آب مانده بود و پوست تنش غلفتی به لباس تنگ و تُرش غواصی چسبیده بود، به گمانم چند مدتی دوا و درمان به درازا کشید اما رضا از پا درنیامد و دوباره آمد و لباس غواصی به تن و فین به پا کرد»، کلمه ادا شده نشده خیره خیره مادر را دید زد، گویی دلش شور دل پا به سن و سال گذاشته‌اش را دارد.

لباس غواصی شهدای عملیات کربلای ۴

مشق عشق رضا؛ از طلبگی تا غواصی

دوش به دوش مادر نشستم و هوای معنویت سَر کشیدم، چشمه اشکم جوشید و سرازیر شد اما مادر مقتدرانه صلواتی روانه روح بلند رضا کرد و باز هم گفت «رضا دادم به رفتنش»؛ انگار مادرِ شهید رضا عمادی از همان ساعت اول به دنیا آمدن فرزندش به وقت ۶ آذر سال ۴۵ در روستای تفریجان، رضا را هدیه کرده بود به ساحت عشق، توفیری هم ندارد به اسم تیربارچی و آرپی‌جی‌زن یا غواص، مشق عشق رضا با پوست غلفتی کَنده شده و غواصی دیوار به دیوار نی‌زارهای اروند در سرمای استخوان‌سوز دی ماه مرهمی است برای درد دوری‌اش.

مادر را قسم دادم به مشق عشق رضا تا بلکه راز باز کند و دلش را سبک، مکثی کرد و رو گرفت و چشم به زمین دوخت، انگار قسم اسبابی شد برای گفتن «رضا کلاس و مدرسه را تا دبیرستان ادامه داد و از آن به بعد رفت سراغ ردا و عمامه؛ هرچند بچه‌ام، جنگ و عملیات و حرف امام برایش اهمیت داشت، دست تقدیر رضا را به غواصی گره زد تا آب شرمنده شود و رضا آبرومندانه و سربلند سر بالا کند.»

صحیفه رضای غواص و طلبه پربار است و هر دم دل مادر لبالب می‌شود از یاد رضای به آسمان پل زده ولی یادش کلمه نمی‌شود، اشک هم نه! یاد رضا اقتدار مادرانه می‌شود و کنج چشمان کم‌سویش سوسو می‌کند، یحتمل آسمان و ریسمان بافتن من هم کارگر نمی‌افتد.  

مادر شهیدان عمادی، همچنان با صلابت

رضا خلاصه‌ای از شجاعت و بی باکی

برگ زرین زندگی کوتاه رضا هزار هزار است و باز هم فرمانده جُور می‌کشد و سینه صاف می‌کند برای بازگو کردن دو سه برگی از غیرت خاصه رضا، مطهری یادش را به کربلای ۴ و حماسه ماندگار رضا گره زد و گفت: «رزمنده طلبه‌ای بود که بیشتر از درس و بحث در عملیات‌های مختلف از خط مقدم گرفته تا پشتیبانی حضور داشت و دست آخر شهریور سال ۶۵ به یگان غواصی جعفر طیار پیوست و در عملیات جزیره مجنون به نام انصار در ۲۰ شهریور شرکت کرد.

عملیات انصار آبی - خاکی بود و برادر کوچکتر رضا در گردان ۱۵۴ حضرت علی‌اکبر در همین عملیات شهید شد، رضا دم نیاورد و لحظه‌ای حتی لحظه‌ای ایمانش سست نشد خلاصه او شجاع و بی‌باک بود.

روزگار حول محور ایثار بی‌مثال رضا می‌گذشت و او خود را آماده می‌کرد برای عملیات کربلای ۴؛ رضای طلبه معاون یکی از دسته‌های غواصی شد و گویی عزم جزمش خبر از فتح‌‌الفتوحات می‌داد، فتح نفس و نوای شهادت.

کربلای ۴، دی ماه سال ۱۳۶۵ با گذر از آب شروع و نزدیکی خط دشمن درگیری و انفجار شدید شد تا اینکه ۱۰، ۱۵ متری خط عراقی‌ها در ساحل، سیم‌ خاردار و خورشیدی پدیدار شد؛ خورشیدی‌ها برای جلوگیری از پهلو گرفتن قایق و ورود غواصان خوب به کار می‌آمد و برای عبور از آنها باید بلند می‌شدی و پا در مرکز خورشیدی می‌گذاشتی و خودت را در برابر دشمن سیبل قرار می‌دادی روی همین حساب وقت عبور، تعدادی از بچه‌ها شهید یا زخمی شدند.

خودم هم جزو مجروحان بودم و با عبور از روی موانع مورد اصابت گلوله قرار گرفتم، دشمن پشت سنگر با انواع سلاح‌های سبک و سنگین روی غواصان آتش می‌ریخت و  همهمه ترکش و خمپاره و گلوله به پا کرده بود، از سوی دیگر گردان غواصان همگی میان آب بدون جان پناه و سنگر مانده بودیم.»

محور عملیاتی کربلای ۴، دی ماه ۱۳۶۵

وقتی خورشیدی‌ها ضجه می‌زنند

فرمانده مکث کرد و ادامه حرفش را خورد به گمانم بغض در صدایش پیچید و متصل چشمه چشمش جوشید، گفتارش سخت به چشم گوشم ‌آمد، گوش تیز کردم و حائل شدم بین فرمانده و مادر «رضا شرایط رزمندگان غواص را سخت دید و تاب نیاورد؛ خودش را انداخت روی خورشیدی‌ها، دل همه غواصان ریش شد اما رضا خوب بلد کار بود و بچه‌ها را قسم داد تا از روی او عبور کنند و خط بشکنند.

 با اصرار او و انکار غواصان، رضای طلبه راه باز کرد و مکر دشمن را به جان خرید و همه دین و دنیایش یکجا در یاد غواصان خاطره شد، رضای عارف‌مسلک جبهه‌های حق برگ زرینی رو کرد و حماسه ساخت و دفاع از این مرز و بوم را همچون نگینی درخشان ثبت کرد.

کار رضا، دل می‌خواست به قدر اقیانوس تا جایی که انعکاس ایثارش واژه را به زانو درمی‌آورد، بی بروبرگرد به دنیا و متعلقاتش پشت پا زد شاید هم بی‌تابی و بی‌قرار آن طرف بود. رضا زیر پای همرزمانش تک به تک استخوان‌هایش  با هر قدم به صدا درآمد و کمرش روی خورشیدی‌ها نقش بست و میلگردها بر اعضا و جوارحش فرود آمد اما آخ نگفت.»

آخ نگفت و عطر رضا در سراسری مادر پیچید؛ نفسی آه کردم و سر چرخاندم و دیدم اشک، چشمان مادر مقتدر شهیدان عمادی را شسته و نفس‌هایش به شماره افتاده؛ مادرانه‌ای که بلاشک با درد جانکاه اعضای تن فرزندش گُل کرده و سرتاسر وجودش را گرفته.

فرمانده ترمز کرد و بشقاب دستش را به کاسه سَرش گرفت و غمین یاد و خاطره رضای طلبه را مرور کرد، انگار که دلش می‌خواست آبی باشد بر آتش دردهای مادر «رضا زنده زنده زخم چشید و حماسه جاودانه کرد، او نشانی از ایثار، از خودگذشتگی و فداکاری شد.

پیکر زخمی رضای عمادی با طلوع آفتاب نمادی از دلاوری‌های عاشقانه شد؛ روحیه آرام و خوش‌برخورد رضا زبانزد بود، گهگداری هم با صدای خوش دعا می‌خواند و مداحی می‌کرد، هنوز هم که هنوز است گاهی صدای رضای طلبه در گوشم می‌پیچد.»

تمرین غواصی گردان جعفر طیار به فرماندهی کریم مطهری

رضا؛ نه افسانه، نه قصه

قصه اروند و گواه نی‌زارها، قصه هزار و یک شب است با قهرمانانی چون رضا، آنقدری قهرمان که هر چه بگویی و بنویسی و دست به قلم شوی تمام نمی‌شود، این بار سیدرضا موسوی؛ غواص گردان جعفر طیار و همرزم رضای ایثارگر با بغضی که چشمانش را به بازی گرفته برگ زرین دیگری از او رو کرد «به وقت عملیات کربلای ۴ و دشمن تا بن دندان مسلح و مسلط بر آب؛ بچه‌ها یکی یکی شهید یا زخمی می‌شدند رضا هم زخمی شد ولی میدان را رها نکرد.

وقتی دید بچه‌ها دچار مجروحیت‌های سنگین شدند خودش را به هزار زحمت به خورشیدی چسبیده به کانال رساند و از غواصان خواست تا از روی او عبور کنند حتی قسم داد، او با علم به شهادت اصرار پشت اصرار کرد و لحظه‌ای بابت تصمیمش پشیمان نشد.

دوران جبهه خیلی از رزمندگان تصمیم‌هایی می‌گرفتند که نه افسانه بود و نه قصه، فقط از خودگذشتگی بود و جوانمردی؛ جوانانی که در میدان مین جلودار می‌شدند و جان همرزم نجات می‌دادند یا عمادی‌هایی که روی خورشیدی سپر بلا می‌شدند و آسمانی.

رضا به معنای واقعی کلمه رزمنده بود از درس و بحث و اخلاق تا دلاوری و نجابت، او نمونه رزمنده تمام‌عیار با خلوص بالا بود؛ دلش را به کجا داده بود نمی‌دانم ولی در کارهای گروهی و خدمت به دیگران نفر اول بود، کفش‌ها را واکس می‌زد و لباس‌های رزمندگان را می‌شست، گاهی تانکرهای آب را پر می‌کرد و در راه خدمت به دیگران دریغ نداشت.»

برش کوتاهی از روزهای اوج گرفتن رضا و داستان بی‌قراری‌هایش نَقل شد و من هنوز بغل به بغل مادر شهیدان عمادی هُرم نفس‌های معطر به لاله‌اش را جرعه جرعه می‌نوشم و بابت صبر بی‌حد و حصرش کلاه از سر برمی‌دارم؛ مادری که رضا داده و رضا دارد و رضایش پیوسته به رضای خداست.

دیوار شهدای خانه شهیدان عمادی

پایان پیام/89033/

منبع: فارس

کلیدواژه: شهید غواص دفاع مقدس رضا عمادی عملیات کربلای ۴ خورشیدی ها جعفر طیار کربلای ۴ بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۱۰۴۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مادر شهید ابراهیم ملک محمدی دعوت حق را لبیک گفت

عسگری مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران چهارمحال و بختیاری گفت: سیده زهرا حسینی مادر شهید ابراهیم ملک محمدی پس از تحمل سال‌ها فراق دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

وی افزود: پاسدار وظیفه شهید ابراهیم ملک محمدی ۲ آذر ۱۳۴۵ در فرادنبه متولد شد. دوران کودکی، ابتدایی و راهنمایی در روستای قدیم فرادنبه گذراند.

بیشتر بخوانید

پیکر رزمنده دوران دفاع مقدس فردا تشییع و خاکسپاری می‌شود

دانش آموز سال سوم رشته علوم تجربی بود که به جبهه اعزام شد و۲۵ اسفند ۱۳۶۶براثر اصابت ترکش به پا‌ها در عملیات والفجر ده در منطقه غرب استان کرمانشاه، استان سلیمانیه عراق، حوالی دربندیخان، ارتفاعات صعب العبور شاخ شاخ شمیران به شهادت رسید.

مزار این شهید والامقام در گلزار شهدای شهر فرادنبه قرار دارد.

باشگاه خبرنگاران جوان چهارمحال و بختیاری شهرکرد

دیگر خبرها

  • درگذشت مادر شهیدان محمدرضایی در شهر زاینده رود
  • پیکر مادر شهید «حسن محمدی» به خاک سپرده شد
  • جانشین فرمانده سپاه : عملیات «وعده صادق» صهیونیست ها را مضحکه تمام جهان کرد / دشمنان از هر راهی التماس کردند تا جمهوری اسلامی اقدامی نکند، اما در این عملیات تصمیم حیدری گرفته شد
  • تشییع و خاکسپاری مادر شهید در فرادنبه
  • مادر شهید ابراهیم ملک محمدی دعوت حق را لبیک گفت
  • پیام تسلیت فرمانده سپاه الغدیر در پی درگذشت مادر شهیدان نیرنگ
  • آسمانی شدن مادر شهید در فرادنبه
  • دشمن با اقتدار تنبیه شد
  • برگزاری آیین نخستین سالگرد شهید غیرت، حمیدرضا الداغی در سبزوار
  • تولد ماهانه ۱۱۰ نوزاد در بیمارستان امام رضای کبودراهنگ